نقش خواص انقلاب در انحراف يا هدايت جامعه





1. مقدمه بحث

در بخش هاي پيشين به برخي از ويژگي هاي انقلاب اسلامي ايران و امتياز آن بر حرکت هاي ديگر سياسي جهان اشاره شد . پس از آن ، با توجه به آسيب هاي تهديد کننده ي نظام، درصدد ارائه ي راهکارهايي براي پيش گيري از اين آسيب ها يا درمان آنچه واقع شده است، برآمديم . سرانجام نيز براي منقح ساختن بحث ، برخي از مباحث مقدماتي ذکر ، و بر اين نکته تأکيد شد که از نظر اسلام ، بايد دو عامل کنار هم حضور داشته باشد تا فرد را از فساد و جنايت باز دارد : يک عامل ، شناخت و بينش براي تشخيص خوب و بد ، و عامل ديگر ، کنترل هوس ها و غرايز . بدين ترتيب، نظريات ارائه شده از سوي دانشمندان گوناگون که هر يک از آن ها به بخشي از اين مسأله توجه داشتند نمي تواند در زدودن فساد و شروري که دامنگير افراد و گروه هايي از جامعه شده است ، کمک شاياني نمايد . در اين بخش ، اين مباحث ادامه خواهد يافت تا اذهان براي ارائه ي بحث اصلي کاملا آماده شود .

2. بررسي نقش عوام و خواص در ايجاد آسيب هاي اجتماعي

طي مباحث پيشين ، برخي از زواياي آسيب هاي اجتماعي که نظام جمهوري اسلامي ايران را تهديد مي کند ، بررسي شد . يکي ديگر از زوايايي که مي توان در زمينه ي انقلاب اسلامي مورد توجه قرار داد ، اين است که آسيب هايي که متوجه نظام مي شود ، گاهي از طرف توده هاي مردم و گاهي از سوي نخبگان و خواص جامعه است . در تقسيم مشابهي گفته مي شود که گاهي اين آسيب ها از طرف ملت و گاهي از طرف دولت متوجه نظام مي شود ؛ البته بايد به اين نکته توجه داشت که بين اين دو نوع تقسيم بندي ، رابطه ي عموم و خصوص من وجه وجود دارد و آن دو به طور دقيق بر يکديگر منطبق نمي شوند ؛ زيرا اين گونه نيست که هر کس از خواص شد ، حتما مسئووليتي را در اداره ي کشور خواهد داشت و اين گونه نيست که هر کس دست اندرکار مديريت کشور شد ، از خواص شمرده شود ؛ اما در غالب موارد ، اعضاي دولت از نخبگان و خواص جامعه هستند و ديگران ، به گونه اي آن ها را حمايت ، پشتيباني و تأييد مي کنند . اين امر سبب مي شود تا در جامعه ، طبقه ي حاکم در مقايسه با طبقات عموم مردم نوعي امتياز داشته باشد.
آسيب هايي که متوجه نظام مي شود، گاهي ، از طرف توده هاي مردم است که در اين صورت ، اکثريت افراد جامعه مستقيما به اين آسيب ها دچار مي شوند وگاهي ، از سوي گروه محدودي از خواص است که در اين صورت ، آسيب هاي ايجاد شده به وسيله ي آنان به کل جامعه سرايت مي کند و کل جامعه آفت زده مي شود ؛ اما اين نکته بايد مورد ملاحظه قرار گيرد که آنچه از ناحيه ي توده هاي مردم پديد مي آيد ، با آنچه از طرف نخبگان حاصل مي شود ، تفاوتي ريشه اي دارد؛ زيرا ويژگي آسيب هايي که از ناحيه ي عموم مردم متوجه نظام مي شود ، اين است که سازماندهي شده نيست و به طور طبيعي، اين آفت ها ميان توده هاي مردم يافت مي شود ولي آسيب هايي که از طرف خواص و نخبگان متوجه نظام مي شود، اغلب سازماندهي شده است و افراد خاص و معدودي که افکار خاصي دارند ، در پي آنند تا در جامعه تحولي نامطلوب را پديد آورند و جامعه را بر اساس انگيزه هاي شخصي و گروهي خويش ، تحت تأثير قرار دهند . اين افراد مي کوشند تا با برنامه ريزي هاي دقيق ، آن جهت انحراف و فساد را به جامعه منتقل کنند . گاهي کار به جايي خواهد رسيد که تعداد انگشت شماري از افراد، منشأ فساد و انحراف جامعه اي مي شوند که دهها ميليون نفر را در خود جاي داده است ؛ بنابراين ، تقسيم مذکور بي جا نخواهد بود و هر جامعه اي ممکن است از سوي يکي از اين دو گروه ، آسيب پذيرد ؛ گاهي فساد از خود توده هاي مردم و گاهي از نخبگان سرچشمه مي گيرد . آسيبي که از طرف توده هاي مردم ، جامعه را تهديد مي کند ، سه ويژگي دارد : 1. عمومي بودن آن بدين معنا که اين نوع فسادها و انحراف ها ، از فرد ، گروه ، شهر يا قشر خاصي آغاز نمي شود ، بلکه کمابيش در قشرها ، گروه ها ، شهرها ، ايالت ها و مناطق گوناگون پديد مي آيد ؛ 2. طبيعي بودن آن بدين معنا که اين گونه رفتارها سازماندهي و طراحي شده نيست ؛ بلکه تقريبا طبيعي رخ مي دهد ؛ 3. با توجه به دو ويژگي گذشته مي توان اين ويژگي را نيز از آن دو استنتاج کرد که اين فسادها به تنهايي ، خود ، منشأ فساد جامعه نمي شوند ؛ بلکه بستري را براي فساد فراهم مي سازند . اين فسادها زمينه را فراهم مي کند تا افراد مغرض و نخبگان منحرف بتوانند از اين موقعيت سوء استفاده کرده، انحرافي را در جامعه پديد آورند .
براي روشن شدن اين مطلب ، مناسب است مقدمه اي آورده شود و ضمن آن ، به بيان آرايي پرداخته شود که از سوي صاحب نظران و انديشه وران ، درباره ي به مديريت جامعه و سياست ارائه ، منشأ ايجاد مکاتبي شده است.

3. بررسي آراي گوناگون درباره ي مديريت جامعه و سياست

نظريات و مکاتبي را که در زمينه ي مديريت جامعه و سياست مطرح شده اند مي توان به دو دسته ي کلي تقسيم کرد:
الف - دسته اي از انديشه وران ، از آغاز ، اين فکر را در ذهن خود داشته اند که ميان افراد جامعه ، افرادي ممتاز ، نابغه و نخبه وجود دارند که از نظر فکر ، قدرت مديريت و بعضي امتيازهاي ديگر که مديريت جامعه را تحت تأثير خود قرار مي دهد، بر ديگران برتري دارند . اين افراد را بايد شناخت و زمينه را براي فعاليت آنان فراهم ساخت، به طوري که بتوانند مديريت جامعه را بر عهده گيرند ؛ البته خود اين طرز فکر کلي ، مکاتب گوناگوني را در خود جاي داده است ؛ اما مي توان براي تمام آن ها نام حکومت اليگارشي يا حکومت نخبگان را برگزيد . افلاطون ، يکي از کساني است که ميان نظريه پردازاني که در اين باره سخن گفته اند ، از همه شفاف تر و روشن تر به اين بحث پرداخته است . از نظر او ، حکومت را بايد حکيمان عهده دار شوند ؛ زيرا براي داشتن توانايي بيشتر براي مديريت جامعه ، بايد افرادي در رأس قدرت قرا رگيرند که جامع علوم گوناگون ، و از لحاظ تربيتي و اخلاقي ممتاز باشند. به عبارت ديگر ، حاکمان جامعه بايد هم از لحاظ حکمت علمي و هم از لحاظ حکمت عملي از برجستگان جامعه باشند . چنين کساني بهتر از همه مي دانند چه راهي را بايد برگزينند و از آن جا که به اخلاق نيکو نيز آراسته هستند ، مصلحت جامعه را رعايت مي کنند و مصالح عموم مردم را فداي مصالح شخصي خويش نمي نمايند .(1) نظريات مشابه نظريه ي افلاطون را گروه ها و مکاتب ديگري هم مطرح ساخته اند ، ليکن شاخص ترين اين نظريات و در واقع ، قطب اين طيف از نظريات ، همان نظريه ي افلاطون مي باشد .
ب. در برابر اين طيف ، طيف ديگري قرار داشتند که يا نظريه ي قبل را نمي پذيرفتند يا آن را عملي نمي دانستند . بر خلاف نظر افلاطون که معتقد بود فقط افراد ممتاز جامعه که تعداد آن ها نيز بسيار اندک است ، بايد اداره ي جامعه را بر عهده گيرند ، اين طيف معتقدند که تمام افراد جامعه اين حق را دارند که عهده دار مناصب حکومتي شوند و نبايد دايره ي اين افراد را به قدري تنگ کرد که فقط کساني شايستگي زمامداري بر ديگران را داشته باشند که داراي حکمت علمي و عملي باشند .(2) بر اساس اين نظريه ، يافتن اين دو ويژگي در افراد بسيار مشکل است و به ندرت مي توان افرادي را يافت که جامع اين دو خصوصيت باشند ؛ البته قائلان اين نظريه که زادگاه آن يونان باستان است ، شرط سني را براي متصديان اين امر در نظر مي گيرند. بدين ترتيب ، کساني که اين شرط را دارا باشند ، در به دست گرفتن مديريت جامعه با هم برابرند و تفاوتي بين آن ها وجود ندارد .
قائلان اين نظريه نيز افرادي را از به دست گرفتن اين امور منع مي کردند . برخي از آنان ، بردگان و برخي ديگر ، زنان را از اين قاعده استثنا کردند. اين نظريه ، همراه با استثنائاتي که درباره ي آن وجود داشت ، در يونان قديم ، نام « دمکراسي » را به خود گرفت که به معناي « حکومت مردم » بود . بنابراين نظر ، شخص بي سواد که در زمينه ي مديريت جامعه اطلاعاتي ندارد يا از نظر استعداد ذاتي و خدادادي ، کودن است و از نظر مهارت هاي عملي نيز تخصصي ندارد ، با فردي که از نظر علم ،تقوا ، مديريت و صلاحيت اظهار نظر در شوون گوناگون جامعه، جايگاه رفيعي دارد ، در تعيين سرنوشت جامعه ، هيچ تفاوتي با يک ديگر ندارند.
هر يک از اين دو نظريه ، در دوران هايي از تاريخ، کمابيش رواج يافتند و اين امکان را فراهم ساختند که درباره ي نظريه ي برتر داوري شود؛ اما همواره ، در طول تاريخ اين مشکل وجود داشته است که نظريات ، اغلب بر روي کاغذ باقي مي ماند و در محافل علمي و آکادميک مدفون مي شود در اين باره نيز بايد به اين حقيقت اذعان کرد که نظريه ي افلاطون هيچ گاه فرصت مناسبي نيافت تا در يک دوره ي تاريخي تجربه شود ؛ زيرا شرط تحقق حکومت مطلوب او اين بود که حاکمان همواره از حکيمان باشند و احراز چنين صلاحيتي اغلب دشوار بود، و افراد اندکي اين ويژگي ها را داشتند ، بنابراين ، از طرح افلاطون همچنان به صورت مدينه ي فاضله يا « ناکجاآباد » ياد مي شود ؛ زيرا با طرح فقط در مرحله ي نظري مطرح مي شود و وجود خارجي ندارد .
از سوي ديگر، افرادي چون ارسطو نيز که معتقد بودند تمام مردم يکسان بوده ، حق تعيين سرنوشت خويش را دارند ، فقط سخن و نوشته بسنده کردند و در عمل ، از اثبات نظريات خود ناتوان ماندند ، زيرا توده هاي مردم در دوران هاي گوناگون تاريخ ، بازيچه ي دست عده اي از نخبگان بوده اند آن هم نه آن نخبگان و حکيماني که افلاطون بر آن پاي مي فشرد ؛ بلکه نخبگاني که هوش ، فراست و توان خود را در راه ارضاي مقاصد شخصي و گروهي خويش به کار مي گرفتند . اين چنين نيست که همواره ، نخبگان ، افراد منزه و شايسته اي باشند که بتوانند به بهترين وجه جامعه را اداره کنند ؛ بلکه گاهي ، نخبگان جامعه ، توانايي خود را در راه فساد به کار مي گيرند و باعث ايجاد انحراف هايي ميان افراد جامع مي شوند . حتي پديد آمدن مذاهب و اديان ساختگي و انحرافي در جامعه به دست نخبگان است .
يکي از مباحثي که به حوزه ي کار جامعه شناسان مربوط مي شود ، مسائل مربوط به نقش نخبگان در جامعه است . اينان معتقدند که بيشترين نقش را در تحولات جوامع انساني نخبگان ، و نه توده هاي مردم ، ايفا مي کنند و غالب توده هاي مردم نقش انفعالي دارند ؛ خواه حرکت نخبگان در جهت صلاح ، ترقي وکمال خواه در جهت فساد ، تنزل و انحطاط باشد ؛ بنابراين ، منشأ تمام حرکت ها که در جامعه رشد کرده ، آن را تحت تأثير قرار مي دهد ، طرز تفکر نخبگان است . هر فردي از نخبگان مي تواند صدها و هزارها و گاهي ميليون ها نفر را تحت تأثير قرار داده ، آن ها را در جهت خاصي هدايت کند و در عمل ، تحول و گاهي حرکت اصلاحي وگاهي انقلابي را پديد آورد ؛ پس وظيفه ي جامعه شناس است که تحولات پديد آمده در جامعه را بررسي کند و درباره ي کيفيت و راه کارهاي نقش نخبگان بر توده هاي مردم ، به تحقيق بپردازد . بر اساس چنين مطالعاتي مي توان آينده را پيش بيني کرد و حتي راه کارهايي را چه در جهت صلاح و چه در جهت فساد ، ارائه داد.

4. نظريه ي مورد قبول اديان الاهي

پس از آن که نظريات مربوط به مديريت جامعه بررسي و ارزيابي شود ، مسأله ي مهم اين است که اديان الاهي ، از جهت نظري و فکري ، در کدام طيف قرار مي گيرند يا کدام يک از اين نظريات ، به ديدگاه انبياي الاهي نزديک تر است . مسأله ي ديگر نيز اين خواهد بود که در عمل ، چه کساني در حکومت ها و جوامع گوناگون ، در جهت حرکت هاي ديني ، خواه حرکت هاي مثبت و ايجابي و خواه حرکت هاي منفي و سلبي گام برداشته اند ؛ بنابراين ، اين جا به دو گونه مي توان به بحث نگريست : يک نوع از اين مباحث ، مباحث نظري است که فيلسوفان عهده دار آنند و بخش ديگر ، مباحث عيني و واقعي است که جامعه شناسان بدان مي پردازند .
همان گونه که پيش تر بدان اشاره شد ، متون ديني معتبري که از اديان ديگر به ما رسيده باشد و بتوان بدان ها اعتماد کرد ، بسيار کم است . ميان کتب هاي آسماني ، به جز قرآن کريم ، فقط دو کتاب ديگر به نام تورات و انجيل وجود دارد که به نام کتاب انبيا شناخته مي شود . درباره ي انجيل ، حتي خود مسيحيان نيز بر اين باورند که به حضرت مسيح عليه السلام تعلق ندارد . تورات نيز که به اعتقاد يهوديان از آن حضرت موسي عليه السلام است ، شواهد بسياري دال بر تحريف هاي فراوان در آن وجود دارد ؛ از اين رو نمي توانيم به اين کتاب ها ، به صورت کتاب هاي آسماني و الاهي اطمينان کنيم ؛ پس يگانه کتابي را که يقين داريم از سوي خداوند متعال بر بندگانش نازل شده و هيچ تحريفي نيز در آن واقع نشده ، قرآن کريم است ؛ بنابراين ؛ هرگاه در اين مباحث ، از دين نامي برده مي شود ، مقصود از آن ، اسلام است ؛ اما اين بدن معنا نيست که مطالب درستي نيز که حتي از وحي الاهي سرچشمه مي گيرد ؛ در اين کتاب ها وجود ندارد . از آن جا که احتمال تحريف در هر يک از اين کتاب ها هست ؛ اگر چه مطالب درستي هم در آن باشد ؛ نمي توان به مطالب آن ها به صورت مطالبي يقين آور و برخاسته از وحي الاهي اعتماد کرد ،مگر آن که مؤيدي از قرآن کريم براي آن وجود داشته باشد .
با تدبر در آيات قرآن و منابع اسلامي که تفسيري از قرآن کريم از سوي پيامبر اکرم صلي الله عليه و آله و امامان معصوم عليهم السلام است ، مي توان به اين نتيجه دست يافت که اداره کردن جامعه فقط با گروه معدودي از افراد به نام حکيمان و نخبگان شايسته ي ديگر ، عملي نيست. در اين امر ترديدي وجود ندارد که انديشه در مديريت جامعه بايد از کسي باشد که داراي عقل و تجربه ي بيشتري است و همچنين در مرحله ي عمل نيز بايد مديريت به وسيله ي کساني انجام گيرد که مهارت ، تجربه ، صلاحيت ، هوش ، فراست و مطالعات بيشتري دارند ؛ اما بايد به اين امر نيز توجه داشت که وقوع خارجي چنين نظامي فقط با وجود حکيمان و نخبگان سامان نمي گيرد. آيات قرآن و شواهد تاريخي از آن حکايت دارد که ميان هر امتي ، پيامبري وجود داشته است . بر اساس آيات شريفه ي و ان من أمه الا خلا فيها نذير ؛ (3) و هيچ امتي نبوده ، مگر اين که در آن هشدار دهنده اي گذشته است و لقد بعثنا في کل أمه رسولا ؛ (4) و در حقيقت ، ميان هر امتي فرستاده اي بر انگيختيم ، هيچ جامعه اي را نمي توان يافت که پيامبري براي آن وجود نداشته باشد .
متأسفانه فقط تاريخ زندگي تعداد معدودي از پيامبران براي ما مشخص است و حتي در متون ديني ما نيز نام، شرح زندگي ، محل اقامت و برنامه هاي پيامبران کمتر منعکس شده است. مطالعه در احوال همين عده ي اندکي که نام و شرح مختصري از آنان و قومشان در قرآن آمده است ، نشان مي دهد که جز تعداد اندکي از آنان به تشکيل جامعه ي مطلوب خود موفق نشدند. مطابق آيات شريفه ي قرآن کريم ، يگانه جامعه اي که قبل از اسلام ، حکومت آن به دست انبيا اداره مي شد ، حکومت بني اسرائيل ، در دوران کوتاهي از زندگاني حضرت داوود و سليمان عليه السلام بوده است . به جز اين مورد نمي توان مورد ديگري را در قرآن يافت که در آن ، انبيا به طور رسمي در رأس حکومت قرار گرفته باشند و تمام امور در اختيار آنان باشد تا از اين طريق بتوانند در تمام قشرهاي جامعه و نهادهاي حکومتي و مديريتي جامعه ، برنامه ي خويش را اجرا کنند ؛ بلکه غالب انبيا، همواره در فشار ، شکنجه، تبعيد و زندان بوده اند و در مواردي نيز به دست برخي از افراد کشته مي شدند ؛ البته قابل ذکر است که عامل قتل انبيا افراد معدودي بوده اند ؛ اما توه هاي مردم نيز از روي ناداني از آنان پيروي يا دست کم سکوت مي کردند .
آنچه به مباحث جامعه شناختي اين مسأله مربوط مي شود، اين است که هيچ گاه در عمل ، همه ي شوون حکومت به دست حکيمان و شايستگان و رهبران ممتازي که نقص و عيبي در کارشان نباشد ، واگذار نشده است . شايان ذکر است که در اين زمينه ، قرآن کريم آينده را پيش بيني کرده ، و وعده داده است که در آينده ، چنين حکومتي محقق خواهد شد . (5) اميد است که آن روز دور نباشد و اين امت فداکار بتواند چنين روزي را درک کند و شايستگي مشارکت کنار حضرت براي اصلاح کل جامعه جهاني را داشته باشد .
بررسي سرگذشت انبيا نشان مي دهد که حتي در يک زمان واحد يا حتي در يک شهر يا يک کشور ، چندين پيامبر ميان مردم زندگي مي کردند ؛ اما هيچ يک به تشکيل حکومت صالح موفق نشدند . بر اساس برخي از آيات سوره ي مبارکه ي « يس » ، براي ساکنان يکي از مناطق که مطابق برخي از روايات شهر انطاکيه بوده است ، (6) چندين پيامبر نازل شد و آنان يکي پس از ديگري براي هدايت مردم بر انگيخته شدند :
و اضرب لهم مثلا أصحاب القريه اذ جاءها المرسلون . اذ أرسلنا اليهم اثنين فکذبوهما فعزرنا بثالث فقالوا انا اليکم مرسلون.(7)
[ داستان ] مردم آن شهري را که رسولان بدان جا آمدند ، براي آنان مثل زن ، آن گاه که دو تن سوي آنان فرستاديم ؛ و [ لي ] آن دو را تکذيب کردند؛ پس با سومين [ فرستاده ] [ آنان را ] تأييد کرديم ؛ پس [ رسولان ] گفتند : ما به سوي شما به پيامبري فرستاده شده ايم .
ولي مردم با اين حرکت همراهي نکردند و در نتيجه ، انبياي الاهي نتوانستند حتي يک شهر را بر اساس برنامه هاي الاهي خود اداره کنند . مشخص است که در برنامه هاي انبيا نقصي وجود نداشته است ؛ بلکه وضعيت جامعه به گونه اي نبود که بتوانند حکومت مطلوب خود را تشکيل داده ، بر اساس برنامه هاي صحيح اداره کنند . سر اصلي اين مطلب هم اين بود که انبيا هيچ گاه درصدد نبودند تا از طريق زور و اجبار برنامه هاي خود را بر ديگران تحميل کنند ؛ زيرا در آن صورت ، فلسفه ي اصلي آفرينش انسان ، يعني انتخاب آزادانه ، مورد سؤال قرار مي گرفت و ديگر سعادت و شقاوت دنيا و آخرت معنايي نمي داشت .
از آنچه بيان شد ، به دست مي آيد که در عمل ، نخبگان صالح نمي توانند تمام امور مربوط به جامعه را به دست گيرند . با توجه به اين واقعيت ، نبايد چنين پنداشت که حکيمان ، شايستگان ، صالحان ، انبيا ، امامان ، اوصيا و پيروان شايسته ي ايشان ، بايد از جوامع خود دوري گزيده ، عمر خود را در گوشه ي عزلت سپري سازند ؛ پرهيزگاراني که دعاي هميشگي آنان اين است که خداوند ، آنان را امام و راهبر پرهيزگاران قرار دهد :
واجعلنا للمتقين اماما.(8)
و ما را پيشواي پرهيزگاران کن .
چنين کساني با مشاهده ي وضع موجود و عدم پيروي بيشتر مردم از آنان ، هرگز جامعه را به حال خود رها ، و از وظيفه شانه خالي نمي کنند ، البته کساني بودند که برخلاف اين مي انديشيدند و با مشاهده ي فساد در جامعه به ديرها و صومعه ها پناه مي بردند و با اين استدلال که اصل در انسان ها فساد و شر است ، هيچ گاه درصدد اصلاح جامعه بر نمي آمدند و در نتيجه ، هرگز حرکتي اصلاحي از سوي آنان پديد نمي آمد ؛ اما اسلام اين انديشه را نمي پذيرد و چنين افرادي را ترغيب مي کند از انزوا خارج شده ، براي اصلاح جامعه گام بردارند . رواياتي نيز در اين زمينه وارد شده که اين ديدگاه را رد مي کند و اهتمام به امور مربوط به جامعه را توصيه مي فرمايد . در بخشي از روايت منسوب به پيامبر اکرم صلي الله عليه و آله آمده است :
لا رهبانيه في الاسلام. (9)
گوشه گيري در اسلام وجود ندارد.
در روايت ديگري نيز پيامبر گرامي صلي الله عليه و آله ، رهبانيت امت خود را جهاد دانسته است :
انما رهبانيه أمتي الجهاد في سبيل الله . (10)
همانا رهبانيت امت من جهاد در راه خداست .
البته قابل ذکر است که بايد کوشيد تا الگوي مطلوبي که انبيا ارائه مي دهند يا الگويي که افلاطون براي جامعه ي آرماني ارائه مي داد ، مورد نظر باشد و تلاشها در جهت تحقق آن انجام گيرد. به عبارت ديگر، بايد همواره به آن الگوي کامل و مطلوب توجه کرد؛ ولي نبايد انتظار داشت که آن الگو به صورت کامل تحقق يابد و اگر در اين روند ، نقصي پديد آمد و انحرافي پديدار شد ، نبايد جامعه را رها کرد و به گوشه اي پناه برد. آن گونه که از سخنان و سيره ي انبيا عليهم السلام و ساير حکيمان شايسته ، آگاه و دلسوز جامعه برمي آيد ، آنان الگوي مطلوب را ارائه مي دادند ؛ اما توقع نداشتند اين الگو در زمان کوتاهي به طور کامل عينيت يابد ؛ بلکه مي کوشيدند هر روز و هر چه بيشتر به آن الگو نزديک تر شوند . اميد مي رود که هم با پيشرفت علوم و معارف و هم با فراهم شدن اسباب و فن آوري ، راه هاي درست بهتر ارائه شود و با تجربه هاي عيني که افراد و جوامع در طول زندگي و در طول تاريخ انجام مي دهند ، زمينه اي فراهم آيد که آن الگو ي آرماني امکان تحقق يابد .
حاصل آن که : فساد موجود در جوامع ، تا حدي ، خلاف انتظار نبوده و قابل پيش بيني بوده است . حتي مي توان گفت که پيش از آفرينش انسان نيز اين امر قابل پيش بيني بوده است . هنگامي که خداوند متعال به ملائکه فرمود:
اني خالق بشرا من طين ، فاذا سويته و نفخت فيه من روحي فقعوا له ساجدين . (11)
من بشري را از گل خواهم آفريد ، پس چون او را [ کاملا ] درست کردم و از روح خويش در آن دميدم ، سجده کنان براي او [ به خاک ] بيفتيد.
فرشتگان از خداوند پرسيدند:
أتجعل فيها من يفسد فيها و يسفک الدماء و نحن نسبح بحمدک و تقدس لک . (12)
آيا در آن ، کسي را مي گماري که در آن فساد انگيزد و خون ها بريزد ؛ حال آن که ما با ستايش تو ، [ تو را ] تنزيه مي کنيم و به تقديست مي پردازيم .
مطابق اين قسمت از آيات شريفه ي قرآن کريم، در آن زمان که هنوز هيچ انساني آفريده نشده بود ؛ فرشتگان پيش بيني مي کردند که پيدايش چنين موجودي و تشکيل چنين جامعه اي ، بدون فساد و خونريزي نخواهد بود . خداوند نيز در پاسخ به آنان ، اين امر را نفي نفرمود: بلکه حتي با گفتن : اني أعلم ما لا تعلمون ؛ (13) همانا من چيزي را مي دانم که شما از آن بي اطلاعيد ، به طور ضمني اين پيش بيني آنان را تأييد کرد ؛ ولي با همين عبارت به آنان فهماندکه در عين وجود فسادهايي که با آفرينش انسان ، دامنگير موجودات جهان مي شود ، انسان هايي تربيت خواهند شد که مصالح و حکمت وجود آن ها بر آن فسادها غلبه خواهد يافت ؛ از اين رو ، اميد مي رود که در آينده ، جامعه ي صالحي تحقق يابد که به آن آرمان مطلوب ، بسيار نزديک باشد .

پي نوشت ها:

1.افلاطون ، جمهور ، ص 315.
2. ارسطو ، سياست ، ص 165.
3. فاطر (35) ، 24.
4. نحل ( 16) ، 36.
5. انبياء (21) ، 105، نور (24) ، 55 و قصص (28)، 5.
6. محمد باقر المجلسي ، بحار الانوار ، ج 14، ص 240، ح 20.
7. يس (36) ، 13 و 14.
8. فرقان (25) ، 74.
9. نعمان بن محمد التميمي المغربي ، دعائم الاسلام ، ج 2، ص 193، ح 701.
10. المحقق النوري الطبرسي ، مستدرک الوسائل و مستنبط المسائل ، ج 2، ص 401، باب احتساب موت الاولاد و الصبر عليه ، ح 42.
11. ص (38)، 71.
12. بقره (2)، 30.
13. همان .

منبع: کتاب انقلاب اسلامي جهشي در تحولات سياسي تاريخ